پادشاه ممالک خطیم/صفحه مشق ما قلمرو ماست
موضوعات وبلاگ : هنری/حقوقی/روابط عمومی/طنز و حکایات عبرت آموز
نوشته شده در تاريخ جمعه 29 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید.
نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟»
برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.»
سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار.
برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.»
نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه، چیزی لازم ندارم.»
هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟»
در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت: دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.

تا به حال واسه چند نفر پل ساختیم؟!!
بین خودمون و چند نفر از عزیزامون حصار کشیدیم؟!!

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

حیوانات زال یا سفید نمونه های نادری از گونه های خود هستند که به دلیل ناهنجاریهای ژنتیکی رنگ طبیعی آنها تغییر می کند.

زالی نه تنها در انسان بلکه در سایر موجودات نیز دیده می شود. در این پدیده نادر جهشهای ژنتیکی رخ می دهد که به خاطر آن حیوان قادر به تولید ملانین نیست. این فرایند موجب می شود که حیوان به رنگ سفید در بیاید و یا پوست، مو و چشمهای آن بدون رنگ باشد که این بی رنگی اغلب به صورت صورتی بسیار کمرنگ و یا شیری کمرنگ خود را نشان می دهد.

زال- این گوریل زال "دانه برف" نام دارد. این عکس را روستاییان بومی گینه استوایی در سال 1967 گرفتند. سپس این نمونه بسیار نادر گوریل زال به باغ وحش بارسلونا فرستاده شد و به مدت 37 سال در آنجا زندگی کرد تا اینکه در سال 2003 به دلیل ابتلا به سرطان پوست مرد.

به دلیل جذاب و نادر بودن زالی، مجله نشنال جغرافی در گزارشی تصویری به معرفی نمونه هایی از حیوانات کمیاب پرداخته است.

 

                             برای ديدن سایر تصاویر زیبا بر روی ادامه مطلب کلیک کنید



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

 

زن می خوام یا نمی خوام؟ / داستان کوتاه

هر وقت من یك کار خوب می كنم مامانم به من می گوید بزرگ كه شدی برایت یك زن خوب می گیرم.

تا به حال من پنج تا کار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می كرده كه مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود.

ولی من مؤتقدم كه اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود!

چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می كند.

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.

از لهاز فكری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فكر ندارد كه به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند كه کارشان به تلاغ كشیده شده و چه بسیار آدم های كوچكی كه نكشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر كسی از شوهرش سكه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید.

من تا حالا كلی سكه جم كرده ام و می خواهم همان اول قلكم را بشكنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهریه و شیر بلال هیچ كس را خوشبخت نمی كند. همین خرج های ازافی باعث می شود كه زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود.

دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.

خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی كم بوده كه نتوانسته خرج عروسی را بدهد.

البته من و ساناز تفافق كرده ایم كه بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمكی بدهیم. هم ارزان تر است، هم خوشمزه تر است تازه وقتی می خوری خش خش هم می كند!

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد.

زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یك زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین!

اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید.

ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یك خانه درختی درست كردم.

اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شكست. از آن موقه خاله با من قهر است.

اما بعدا فهمیدم که قهر بهتر از دعواست.

آدم وقتی قهر می كند بعد آشتی می كند ولی اگر دعوا كند بعد كتك کاری می كند بعد خانومش می رود دادگاه شكایت می كند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!

البته زندان آدم را مرد می كند. تازه عزدواج هم آدم را مرد می كند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است تا برود زندان که آیا مرد بشود یا نشود!

این بود انشای من ...

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

یک دسر شکلاتی به قیمت 42 میلیون تومان در انگلیس، رکورد گران‌ترین دسر شکلاتی جهان را شکست.

این دسر شکلاتی شامل موادی چون طلا، خاویار، 400 میلی‌گرم الماس، 4 نوع شکلات بلژیکی، هلو و پرتقال است. این دسر به قیمت 42 میلیون تومان (22 هزار پوند) فروخته شد.

بر اساس گزارش دیلی میل، این دسر توسط یک رستوران انگلیسی و به مناسبت هفته ملی شکلات تهیه شده است.
 



نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

25 نفر در اقدامی عجیب 6 ساعت وقت خود را برای ساختن یک جکوزی عجیب صرف کردند. این افراد پروژه خود را بر روی پل  New Gueuroz در سوئیس اجرا نمودند.هدف آنها از این همه سعی و تلاش حمام آب گرم در محیطی آرام و بدون هیاهو با منظره ای فوق العاده زیبا بود که به آنها آرامش بدهد. البته این گرد همایی جالب توسط یک شرکت تولید کننده لوازم تفریحی و سرگرمی آبی تهیه شده بود.
 

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

برای ديدن سایر تصاویر زیبا بر روی ادامه مطلب کلیک کنید



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

    

در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند. بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند:

«نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند .»

پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست.یک ساندویچ همبرگر ، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود.

پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد. سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد. پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه می کردند و این بار به این فــکر می کردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند.

پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش. مرد جوانی از جای خو بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت : « همه چیز رو به راه است ، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم . »

مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند.

بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: « ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم.»

همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد ، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: «می توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟»

پیرزن جواب داد: «بفرمایید.»

- چرا شما چیزی نمی خورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید . منتظر چی هستید؟ »

پیرزن جواب داد: « منتظر دندانهــــــا !»...!!
 

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 20 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

 

حاج آقا جمال از بازاری های به نام اصفهان ، پسری داشت به نام " جلال " که توی خانه " آقا جلال " صدایش می کردند . حاج آقا  جمال به آقا جلال قول داده بود که اگر نمرات خوبی کسب کند برایش یک جایزه می خرد و اما بشنوید دنباله حکایت را به لهجه اصفهانی  :

 

جلال – بابا جمال ، جایزه برام یه " پلی استیشن " می خری ؟

 

 حاج آقا جمال – چی چی استیشن ؟ بیبین جلال ، من که جوون بودم ، یه پیکان استیشن سرخ داشتم دوزار نمی ارزید ، هر روز زهواری یه جاش در رفته بود و یه مرگیش بود ! استیشن مستیشن را ولش ، یه چیزی دیگه بوگو تا براد بسونم !

 

 جلال – بابا جمال ، پس برام یه " سگا  " می خری ؟

 

 حاج آقا جمال – گاز بیگیر زبونتا ، من سگ تو این خونه بیارم ، تو این خونه یا جا منس یا جا سگ ! تو نجس و پاکی سرت نمی شه ؟ تو دین نداری ، ایمون نداری ؟ فردا ، پس فردا تو در و همسایه نمی گن کیس خونه حاج آقا جمال واق می زنه ؟ یه چیزی دیگه بوگو تا براد بسونم !

 

 جلال – بابا جمال ، پس برام یه " گوشی موبایل ، می خری ؟

 

حاج آقا جمال – گوشی موبایل بخرم که از صبح سحر تا نصف شب بذاریش در گوشت و با رفیقات قصه حسین کرد را تعریف کونی؟آ حتماً زنگشم صدا آروغ و بادگلو باشه ؟ آخر ماهم یه قبضی چهل پنجاه هزار تونی بیارن بیخی ریش من ؟ یه چیزی دیگه بوگو تا براد بسونم !

 

جلال – بابا جمال ، پس برام یه جفت " کفش اسکیت ، می خری ؟

 

 حاج آقا جمال – از این ارسی زهرماریا بخرم که باش بری تو خیابون هی دور خودت چرخ بزنی ، سرت گیج برد بخوری زمین ، یه جاید بشکند ، تا آخر عمر کج و کوله و چلاق وبالی گردن من بشی ؟ همینجورت چه تحفه ای هستی که دیگه یه وری هم بشی ! یه چیزی دیگه بوگو تا براد بسونم !

 

جلال – بابا جمال پس برام یه " آنتنی ماهواره " می خری ؟

 

 حاج آقا جمال – ماهواره بخرم که تو هم مثلی آدما توش دیونه بشی؟ گیسادا بلند کونی و زیر ابرو ورداری و خشتک شلوارت زمینا جارو بزنه ؟ اون وقت دیگه توشهر آبرو برام باقی می مونه ؟ دیگه می تونم تو محله سربلند کونم ؟ که از فرداش برام دست بگیرن ، همه جا بگن پسری حاج آقا جمال " اوا " از آب در اومده؟

 

 جلال ( با گریه و زاری ) – هر چی می گم که یه چیزی می گوی اصلش کوفت بخر زهرمار بخر !

 

حاج آقا جمال – حالا درباره اینها یه فکری می کونم  ، پاشو مشقادا بنویس ، درس بخون که نمره خوب بیاری که بابا باز هم بتوند براد جایزه بخره !

  

*   پاورقی

بسونم = بخرم                    ارسی = کفش

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 20 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |
به رفیقم میگم گوشیمو جا گذاشتم خونه گوشیتو چند لحظه بده، میگه میخوای زنگ بزنی؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام ببینم كلیپ خانوادگی جدید چی داری تو گوشیت !



عكس برادرزاده هامو نشون دوستم دادم با مامانشون. برگشته میگه ااِاا داداشت زنم داره؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ اینارو تو قرعه كشی بانك برنده شده ...



بعد مشخص شدن 3 تا از نمره ها و قطعی شدن مشروطی با رفیقمون رفتیم پارک یه بادی به کلمون بخوره، دختره اومده نشسته جلومون هِی چشمُ و ابرو میاد. رفیقم میگه داره آمار میده؟!

پـَـَـ نــه پـَـَــــ دلقک بازی در میاره مارو از این وَضع خارج کنه!



شب ساعت 11 اومدم خونه بابام آیفونو برداشته میگه میای بالا؟

میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ آشغالا رو که میاری پایین ماهیانه منم بیار !!!



تو جاده بنزین تمام کردیم وایسادیم کنار جاده 4 لیتری تکون میدیم ! طرف اومده میگه بنزین تمام کردین ؟

میگیم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ میگیم هورا ! ما هم از این دبـــّه ها داریم !



یه گوسفند خریده بودیم بسته بودیمش به درخت که قربونیش کنیم دختر خالم اومده میگه آخــــــی میخوان این طفلی رو بکشن؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ کار بد کرده بستیمش به درخت درس عبرتی باشه واسه بقیه ی گوسفندا



با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛ نوبت ما که میشه طرف میگه: شمام عسل میخواین!؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم!!


یه روز با جعبه خیلی بزرك رفتم اداره پُست، كًذاشتم رو ترازو جعبه رو كارمنده اومده میكًه می خوای پُست كنُی؟!

كًفتم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم وزنش كنم ببینم اكًر اضافه وزن داره شبها بهش شام ندم


تو خیابون کفتر رو سر دوستم طرح زد! بعد دست میکشه سرش میگه ااااااااه کفتر بود ؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ پری دریایی بود بوس فرستاد!



به یارو میگم قالپاق ریو دارین؟ می پرسه ماشینت ریو هست ؟!؟

گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ لامبورگینیِه قالپاق ریو میندازم یه وقت ریا نشه!!!



به دوستم میگم : وقتشه که دیگه برات آستین بالا بزنیم، میگه یعنی زن بگیرین ؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ وضو بگیریم نماز جماعت بخونیم



ماشین رو بردم سرویس، میگم فـــیلترش هم بذار، میگه فیـــلتر هوا؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ فیلتــر شکن بذار ماشین شبا بتونه بیاد فیسبوک


با رفیقم رفتیم پیک نیک ... بهش چاقو دادم در کنسروو باز کنه. میگه: با چاقو بازش کنم؟!

پـَـَـ نــه پـَـَــــ راست کلیک کن روش اوپن ویت بزن با مدیا پلیر بازش کن



ماشینو تو روزنامه تبلیغ کردم. میگه میخوای بفروشیش؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ معدلش بیست شده ازش قدردانی کردم



سوار ماشین بودیم یه موتور با سرعت دویست تا از کنارمون عبور کرده، رفیقم داشت با موبایلش ور میرفت ندیدش، میگه:موتور بود؟

گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ میگ میگ بود؟!



رفتم آسایشگاه برای دیدن سالمندان. مسئول اونجا میگه : اومدی عیادت ؟

میگم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ خیال کردی اومدم 2 تا از این پیرمردها رو ببرم بزرگ کنم؟!



تو خیابون موتوریه اومد کیفم رو قاپید، یارو میپرسه دزد بود؟

گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ رفیقم بود اومده بود امانتیش رو پس بگیره، فقط خواست هیجانش بیشتر باشه



رفتم از قسمت قفسه باز کتابخونه 2 تا کتاب برداشتم آوردم گذاشتم جلوی مسئولش که وارد حسابم کنه؛ میگه: میخوای ببریشون؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم کتابارو بهت توصیه کنم بخونی، میانگین ساعت مطالعه تو مملکت بره بالا


رفتم سر خاک خدا بیامرزی دارم خرما تعارف می کنم، طرف برداشته میگه فاتحه است دیگه نه؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ خدا بیامرز زنده شده داریم جشن می گیریم!



زنگ زدم 115، میگه آمبولانس میخواین قربان؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه پلیس 110 میخوام. بقیش هم آدامس بدین!



لامپ اتاقم سوخته، بابام اومده میگه میخوای عوضش کنی؟؟؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام بهش پماد سوختگی بمالم خوب شه



رفتیم جلو دانشکده رو چمن نشستیم یکم درس بخونیم قبل امتحان. باغبون دانشگاه اومده میگه میخوام فواره ها رو باز کنم، پا میشید؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ میشینیم قبل جلسه یه دوش آب سرد بگیریم، حال بیایم


تو مترو همه رو سر هم سوار شدن خانومِ اومده میگه اون وسط جا نیست؟!

پـَـَـ نــه پـَـَــــ جا هست ما مثِ مارمولک چسبیدیم به شیشه یِ در!!



رفتیم تو اتوبان. ترافیک زیادی بود. دوستم میگه احسان، ترافیکه؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ واسه اینکه احساسه غریبی بهمون دست نده، ماشینا چسبیدن به ما



پام رفته تو چاله وسط خیابون با مغز پهن شدم رو زمین اومدن دورمو گرفتن میگن خوردی زمین؟!
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ! دارم سجده شکر به جا میارم


میرم نونوایی میگم حاجی بش دانا بربری خاشخاشلری ور. میگه سن ترک سن؟

میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ لرم آپگرید شدم


یارو زنگ زده خونه ما میگه اداره ثبت احوال؟ میگم نخیر. میگه ااااا اشتباه گرفتم؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ شما درست گرفتی من اشتباه ورداشتم !


رفتم پرنده فروشی میگم آقا قناری‌های نر و مادتون کدومان ؟ میگه میخوای بخری ؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ مامور منکراتم اومدم ببینم قفسشون یه وقت مختلط نباشه



داریم راز بقا میبینیم ... پرنده داره تخم میذاره ... دوستم میگه تخم گذاشت؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ جیش کرد به صورت بسته بندی شده !


با دوستم رفتیم بام تهران. یه یارو تو بانجی جامپینگ داشت بالا پایین میرفت ... دوستم میگه اگه این کش پاره بشه می خوره زمین داغون می شه؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوره زمین هوا میره نمی دونی تا کجا میره ...



به دوستم میگم یه ذره حجابتو درست کن ... میگیرن ! میگه کی ؟ پلیسا ؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ دست اندرکاران شبکه فشن تی وی !





داشتم یه گربه رو تو سبد می بردم صدای میو میوش کل خیابون رو برداشته بود ... دختره میگه گربس؟!

پـَـَـ نــه پـَـَــــ نهنگه اختلال ژنیتیکی پیدا کرده



تو تاکسی نشستم. میگم آقا پیاده میشم ... میگه نگه دارم ؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ چه کاریه ! ... خودمو پرت میکنم بیرون. دیگه بالاخره شمام خسته شدی از صبح پشت فرمون !




زنگ زدم اورژانس میگم تصادف شده. یارو میپرسه کسی هم صدمه دیده؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ فقط زنگ زدم بگم همه سالمند که از نگرانی درتون بیارم !


قرص پشه گرفتم. داداشم میگه باید بزارم تو دستگاه؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ صبح، ظهر، شب با یه لیوان آب بده به پشه‌ها سر یک ماه حالشون خوب میشه !


رفتم به همسایه مون می گم تخم مرغ داری؟ میگه می خوای غذا درست کنی؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام بخوابم روشون تا جوجه بشن بفهمم مادر بودن چه حسی داره


رفتم دندونپزشکی به دکتره میگم آقای دکتر این دندون عقلم کج دراومده. اومدم حسابشو برسی! دکتره میگه یعنی میگی بکشمش؟!

پـَـَـ نــه پـَـَــــ گفتم دکتری ... یکم نصیحتش کنی بلکه به راه راست هدایت شه



رفتم سوپر مارکت میگم یه نوشابه بزرگ بده. میگه یعنی خانوادگی باشه ؟!

پـَـَـ نــه پـَـَــــ مجردم بود اشکالی نداره. فقط محجوب باشه و اهل نماز و روزه


قورمه سبزی آوردند سر میز، دوستم می پرسه قرمه سبزیه؟!

پـَـَـ نــه پـَـَــــ کوکو سبزیه آبشو زیاد کردن کم نیاد


توی اخبار بانوان با مربی بدمینتون بانوان مصاحبه می کرد می گفت امسال مقامی هم آوردین؟ جواب داد اگه منظورتون اول تا سومه نه!

پـَـَـ نــه پـَـَــــ منظورش مقام هفتاد و چهارمه که از هفتاد و پنج کشور کسب کردین!


می گم فن رو چرا روی
cpu نذاشتی، می سوزه ها. می گه یعنی باید بذارم ؟
می گم پـَـَـ نــه پـَـَــــ پنکه سقفی بذار، کلاسش بیشتره ...


می گم آدرس خیابون قائم مقام فراهانی،میدان شعاع. می گه یعنی تا قائم مقام باید برم ؟

می گم پـَـَـ نــه پـَـَــــ ، تا امیر کبیر برو سلام برسون بهشون


صبح پا شدم رفتم سایپا میگم خانم یه پیش فاکتور 132 میخوام میگه پراید؟!

پـَـَـ نــه پـَـَــــ بوگاتی وِیرون مدل 132 تحت لیسانس سایپا!!!


رفتم سر تمرین ریل مادرید از کاکا عکس و امضا گرفتم به عمّم نشون میدم میگه ااا رفتی امروز سر کمپشون؟

میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ خود کاکا تو اتاقم طی الارض کرد تا باهام عکس بندازه و امضا بده



پایان نامم تموم شده زنگ زدم به استاد میگه میخوای دفاع کنی؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام حمله کنم


به داداشم میگم برو عصای آقاجون رو بیار؛ میگه آقاجون میخواد بره مگه؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ ؛ میخواد به اذن پروردگار عصا رو تبدیل به اژدها کنه


تو بانک واسه یه پیرزنه داشتم فیش پر میکردم ازش میپرسم شماره تلفن می گه می خای تو فیش بنویسی؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهات شبا با هم تلفنی صحبت داشته باشم



از خواب بیدار شدم بابام اومده میگه بیدار شدی ؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ خوابم خودمو زدم به بیداری !
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 20 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

روزی بزرگان ایرانی وموبدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران زمین نیایش کند و ایشان اینگونه فرمود :

خداوندا ، اهورا مزدا ، ای بزرگ آفریننده این سرزمین بزرگ، سرزمینم ومردمم را از دروغ  و دروغگویی به دور بدار...!

پس از اتمام نیایش عده ای در فکر فرو رفتند و از شاه ایران پرسیدند که چرا این گونه نیایش نمودید؟!

فرمودند : چه باید می گفتم؟

یکی گفت : برای خشکسالی نیایش مینمودید !

کوروش بزرگ فرمودند:  برای جلو گیری از خشکسالی انبارهای آذوقه وغلات می سازیم...

دیگری اینگونه گفت : برای جلوگیری از هجوم بیگانگان نیایش می کردید !

پاسخ شنید : قوای نظامی را قوی میسازیم واز مرزها دفاع می کنیم...

عده ای دیگر گفتند : برای جلوگیری از سیلهای خروشان نیایش می کردید !

پاسخ دادند : نیرو بسیج میکنیم وسدهایی برای جلوگیری از هجوم سیل می سازیم...

وهمینگونه پرسیدند وبه همین ترتیب پاسخ شنیدند...

تا این که یکی پرسید : شاهنشاها ! منظور شما از این گونه نیایش چه بود؟!

کوروش تبسمی نمود واین گونه پاسخ داد :

من برای هر پرسش شما ، پاسخی قانع کننده آوردم ولی اگر روزی یکی از شما نزد من آید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از آن باخبر گردم واقدام نمایم؟!

پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی آورند ودروغ را از سرزمینمان دور سازیم که هر عمل زشتی صورت گیرد ، اولین دلیل آن دروغ است...

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

  

                  برای ديدن سایر تصاویر زیبا بر روی ادامه مطلب کلیک کنید



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 15 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

رفتم جلسه ثبت نام 1ساعت وایسادم.یارو اومده میگه میخوای ثبت نام کنی؟ پـَـــ نَ پـَـــ اومدم حالتو احوالتو سفید رویتو سیه مویتو ببینم بروم..



مامانم سفره پهن کرده بود ,بهش گفتم میخوای شام بیاری؟
گفت: پـَــــــــ نَ پَـــــــــ میخوام گلای سفره رو اب بدم



پدربزرگم فوت کرده تو قبرستونیم دوستم زنگ زده میگه کجایی؟ میگم بهشت زهرا ! میگه واسه چی ؟ میگم واسه پدر بزرگم. میگه اِ ؟ فوت کرده ؟ میگم پـَـــ نَ پـَـــــ تمرینی اومدیم مانور بدیم اگه یوخت اتفاقی افتاد هول نشیم...



دوازده شب رسیدم دم خونه کلید نداشتم به داداشم زنگ زدم میگم یواش درو باز کن بقیه بیدار نشن .میگه در خونه رو؟ پَـــ نَ پَـــ در یخچالو!!! سر شب گرمم بود رفتم پشت تخم مرغها خوابیدم.!!!



شیشه رفته تو دستم , دارم از درد جیغ و داد می کنم, به رفیقم میگم در بیار, میگه شیشه رو؟
میگم پَــــ نَ پَــــ , ادای من و در بیار شاد شیم



تصادف کردم، زنگ زدم ۱۱۰ ... پلیسه اومده میگه تصادف کردی؟!گفتم پـــ نَ پَـــــ اینا همش نقشه بود بیای ببینمت



میگم دیگه میخوام از ایران برم ...
میگه با آژانس مهاجرتی میری؟!
پَـــ نَ پَــــ هماهنگ کردم اول پاییز با دسته غازهای مهاجر



یارو با 160 تا سرعت زده به یه عابر پیاده عابره پرت شده 20 متر اونطرفتر افتاده زمین هیچ تکونیم نمیخوره.دوستم میگه یعنی مرده؟
میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ داره تمارض میکنه پنالتی بگیره



مادر دانش آموزِ اومده مدرسه....معلم بهش میگه با بچتون ریاضی تمرین کنین....میگه تو خونه؟....پَـــ نَ پــــ تو زمین های خاکی........اکثر قهرمانا از زمین های خاکی شروع کردن



بعد از کلی کلنجار رفتن با شریکم بهش گفتم باید از هم جدا شیم ...
میگه یعنی جداً ازهم جدا شیم؟
پَـــ نَ پَــــ من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم الکی بگم جدا شیم، تو بگی که نمیتونم



یارو اومده خونه رو ببینه واسه خرید. تا طبقه سوم با پله اومده میگه پس اینجا کلا آسانسور نداره!! پَـــ نَ پَــــ آسانسور داره ولی از طبقه چهارم شروع میشه !



رفتم خونه دیدم ماهی از تنگ افتاده بیرون،داداشم میگه یعنی مرده؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــ دوگانه سوزش کردم وقتی آب نیست با هوا کار میکنه!!



دارم تو خونه رو ترد میل میدوام بابام میاد میگه داری میدویی لاغر کنی...!! پَـــ نَ پَـــ کلاسم دیر شده عجله دارم



مرغ و از فریزر در آوردم میگه می خوای غذا درست کنی ؟!
پـَـَـ نَ پـَـَــــ خانوادش اومدن از سردخونه میخوان ببرن خاکش کنن....



دارن گوسفندرو قربونی میکنن ... یه آفتابه آوردن که بش آب بدن ...
اومده میگه میخوان با آفتابه بش آب بدن؟!
پَ نه پَ آفتابه آوردن ببرنش دستشویی استرسش از بین بره ...



رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟پـــ نه پــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی...!!!


با نامزدش رفته طلافروشی حلقه بخره ...
فروشنده میگه واسه نامزدی میخواین؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ سره صحنه فیلمبرداری ارباب حلقه ها بودیم، حلقه کم آوردیم، اینه که مزاحم شما شدیم !




از سایت 4shared میخواستم یه فایل دانلود کنم ..... 560 ثانیه صبر کردم بعد پیغام میده : میخوای این فایل رو دانلود کنی ؟ میگم پـَـــ نَ پَـــــ خیلی حال داد یکبار دیگه بشمر من بازم برم قایم شم ..... نیایا



رفتیم واسه عروسی باغ اجاره کنیم ... یارو میگه جای امن میخای ؟
پَـــ نَ پَـــ یه باغ بده تجاوز خورش خوب باشه مهمونا روش حساب کردن !



تو خیابون با دوستم داشتم راه می رفتم ، یارو موتوریه گوشیمو از دستم قاپید
دوستم گفت گوشیتو دزدید ؟ گفتم پـَـــ نَ پـَــ برد سیستم عاملشو آپدیت کنه فردا میاره !




رفتم مرغ فروشی به فروشنده میگم بال دارین، میگه بال مرغ؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ بال هواپیما، چندتا کوچه پایین تر سقوط کردیم میخوام درستش کنم



رفتم رستوران یارو میگه غذا میل دارید قربان؟پ نه پ اومدم ببینم اینجا حقوق خوبه؟از کارت راضی هستی یا نه



تصادف شده زنگ زدم اورژانس میگه کسی صدمه دیده
پ نه پ زنگ زدم بگم همه سالمن نگران نشو




تو جاده بنزین تمام کردیم وایسادیم کنار جاده 4 لیتری تکون میدیم ! طرف اومده میگه بنزین تمام کردین ؟
میگیم:پـَـَـــ نه میگیم هورا ! ما هم از این دبـــّه ها داریم !!!




یارو با موتور زده بهم ....خوردم زمین سرم شکسته داره خون میاد اومده میگه سرت داره خون میاد؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ من خودنویسم جوهرم پس داده



به بابام میگم تلویزیونو بزن کانال دو ... میگه روشنش کنم ؟
پَـــ نَ پَــــ تو بزن دو ... من هُل میدم روشن شه ....


رفتیم کوه ... دارم چوب جمع میکنم ...
میگه می خوای با چوبا آتیش درست کنی؟
پَـــ نَ پَـــ پشت دریاها شهریست قایقی خواهم ساخت ...

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

TaranehhaGroups www.Hamtarane.comTaranehhaGroups www.Hamtarane.com

                           برای ديدن سایر تصاویر زیبا بر روی ادامه مطلب کلیک کنید



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

گروه اینترنتی پرشین استار |
www.Persian-Star.org

                     برای ديدن سایر تصاویر زیبا بر روی ادامه مطلب کلیک کنید



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

آیا میدانید ؟ اگر کوروش بزرگ ماهی 100 میلیون تومان پس انداز میکرد بعد از 2500 سال صاحب 3000 میلیارد تومان میشد ؟

اعتبار دوستى شما رو به اتمام است با وارد نمودن رمزطلایى

I LOVE YOU

علاوه برشارژخودازعلاقه۱۰۰%مابرخوردارشوید

شرکت ایراندل

غصه زیاد بخورین ... خلاصه هر کاری که میتونین انجام بدین تا زود پیر شین !
.
.
.
.
.
خانه سالمندان هنوز مختلطه

فرق آقايون و خانوم ها : آقايون وقتي پولدار ميشن شيطون ميشن خانوم ها وقتي شيطون ميشن پولدار ميشن !!

به غضنفر ميگن بستني کيم رو چه جوري مي خورن؟
ميگه: ميذارن لاي بربري ، سيخشو در ميارن !

گاو اولي : ماااااااااااااااا
گاو دومي : مااااااااااااا؟؟؟؟؟
گاو اولي : پَ نــه پَ اونا

به یارو میگن طاقت شنیدن خبر بد داری ؟

میگه آره ، گفتن بابات مرد !

گفت: خاک تو سرت فکر کردم یارانه ها رو قطع کردن !

زندگی چیست !؟

فاصله ی بین مای بیبی تا ایزی لایف !

زنها مثل کامپیوترهستند یک بار خودش را میگیری و یک عمر لوازم جانبی آنرا !

در چه ماهی هست که زنها در آن کمتر حرف میزنند !؟

جواب: ماه اسفند

آخه ۲۹ روزه !

معنی چراغ زرد در دنیا : از سرعت خود بکاهید وآماده ی توقف شوید
معنی چراغ زرد در ایران : بدو گاز بده تا قرمز نشده رد بشیم.

آیا میدانید.

.

.

.

.

.

.


فقط یه آرایشگر زنِ ایرانی می تونه
درآمدی معادل یک فوق تخصص جراحی رو داشته باشه∙
 

غضنفر از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. غضنفر می گه: آهان فهمیدم، شلنگه

ژاپني ها ميگن : ما ميتونيم ، مگر اينکه بلايي نازل بشه !!!
ما ( ايراني ها ) ميگيم : ... ما نمي تونيم ! مگر اينکه فرجي بشه !!!
 

یکی به یکی دیگه میگه: چرا کولر نمی خری؟
دومی: بدرد نمیخوره اونایی هم که دارن گذاشتن رو پشت بام

خدا یا کیفیت رو فدای کمیت نکن. کمتر خلق کن ولی آدم خلق کن!


 

تا هنگامی که مجردی هرکی بهت میرسه میگه:
تو که همه چی داری چرا ازدواج نمیکنی؟
وقتی ازدواج کردی هرکی بهت میرسه میپرسه:
تو که همه چی داشتی واسه چی ازدواج کردی!
 
 
سال ها گذشت و کسی ندید که انسانی با قاشق چای خوری ،چای بخورد

همه از پسر نوح بدی میگن ولی هیشکی بهش حق نمیده بابت شکاف نسلی که با حضرت نوح داشت!

پی نوشت: حضرت نوح 931 سال و 5 ماه و سه روز از پسرش بزرگتر بوده است

وقتی با همسرم بیرون میریم من هميشه دست همسرم رو در دستم ميگيرم،نه از بابت محبّت زیاد ازین بابت که اگه رهاش كنم ميره خريد

 

 

 

 

با ارزش ترین پول دنیا "تومن" شناخته شد، چون هم تو هستی توش، هم من

گشت ارشاد به دختر: دختركجا ميری؟
دختر: ميرم آرايشگاه، مو رنگ كنم، فرنچ كنم، برنز كنم، خوشگل بشم بعد ميام تو منو بگیر.

اصفهانیه صبح از خواب پا میشه به زنش میگه: خانوم دوتا تخم مرغ بپز من میرم بالا پشت بوم این آنتنو درست کنم. میره بالا پشتبوم پاش لیز میخوره
میُفته پایین. وسط راه که داشته میافتاده داد میزنه: خانوم یکی بپز ... یکی بپز

می دونی چرا با ازدواج دین آدم کامل میشه؟
چون تا قبل ازدواج فکر میکنه دنیا بهشته ...!!؟
اما بعدش به جهنم اعتقاد پیدا میکنه!!!؟؟؟؟

ازدواج یعنی از دست دادن توجه تعداد کثیری از افراد

 

 

 اینایی که همه چیزو رو دسکتاپ سیو می‌کنن

همونایی هستن که از راه می‌رسن شلوارشونو پرت می‌کنن گوشه‌ی اتاق !

اگه 9/9/90 ازدواج کنم نهمین سالگرد ازدواجمون میشه 9/9/99 .... انجمن خلاقان بیکار

دو تا سوسک پولدار ازدواج مي کنند. ماه عسل ميرن توالت فرنگي!

 

  

ایران دومین مصرف کننده مواد مخدر در جهان است خجالت نمی کشید ؟

یه خرده همت کنید تا قهرمانی راهی نیست!

از غضنفر مي پرسن دوست داري توي تاکسي با کي بشيني؟ ميگه با يه دختر خوش قد و بالا وخوشگل و قد بلند با نامزدش. ميگن واااا اخه براي چي بانامزدش ؟ ميگه اخه ميچسبن به هم جا براي من باز مي شه
 

به غضنفر ميگن: چند تا حيوون نام ببر كه پرواز كنه. ميگه:*** كبوتر، كلاغ، خر! بهش ميگن: آخه خر كه پرواز نميكنه! ميگه: بابا خره ديگه،میفهمی خره، يهو ديدي پرواز كرد!

مادر پسره براش میره خواستگاری، پدر دختره میپرسه خوب پسرتون چه کاره هست؟
مادره میگه: پسرم دیپلماته پدر دختره میگه: اوه چه عالی! یعنی چی؟ مادره میگه: یعنی از وقتی پسرم دیپلمش گرفته همینطوری ماته

از بچه یه آخونده میپرسن بابات چیکارست روش نمیشده بگه آخونده میگه کمربند مشکی قرآن داره

از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه؟ می گه من از شیشه پاک کن استفاده می کنم!

 

سوال: چرا در اسلام چهار تا زن بيشتر نميشه گرفت؟

پاسخ: چون اگه 5 تا بشه بايد يکيشو خمس بدي!

قدیما برق ها رو روشن میذاشتیم میرفتیم مسافرت،دزده فک کنه یکی خونه هست، الان هرجوری حساب میکنیم

برق ها رو خاموش کنیم و دزد بزنه به صرفه تره !

التماس غضنفر به عابر بانک!..غلط کردم، پول نميخوام فقط گواهى نامه ام رو پس بده!



غضنفر تراکتور میخره بلد نیست خاموشش کنه میبندتش به درخت!!

غضنفر میخواست یک زیر دریایی رو غرق کنه میره در میزنه فرار میکنه !

فتوای جدید : از این پس خوردن بستنی عروسکی حرامه چون معلوم نیست دختره یا پسره ! 

 

 

 

کاریکاتور/ رویانیان مردی برای تمام فصول

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:, توسط محمد قنواتی |

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

                          برای ديدن سایر تصاویر زیبا بر روی ادامه مطلب کلیک کنید



ادامه مطلب...